«محمد هادی کریمی» نویسنده و کارگردان درباره وضعیت اقتباس ادبی در سینمای ایران به سینماپرس گفت: باید برای اقتباس ادبی احساس نیاز شود، گاهی احساس نیاز از سوی جشنواره ها صورت می گیرد که به تاسی از جشنواره های معروف و رقابت های بین المللی مثل اسکار صورت می گیرد، اما منظور من از احساس نیاز مخاطب و فیلمساز است و تا زمانی که احساس نیاز مخاطب و فیلمساز به اقتباس ادبی توامان صورت نگیرد، احساس نیاز مدیران و جشنواره ها به جایی نخواهد رسید کمااینکه طی این سالها نیز فرجام نیافته است.
نویسنده و کارگردان «برف روی شیروانی داغ» درباره عدم احساس نیاز سینمای ایران به اقتباس ادبی گفت: کتاب های داستان بلند و کوتاه که در ایران به بازار نشر راه می یابند، به دلیل نداشتن خواننده در تیراژهای بالا وارد حوزه نیاز اقتصاد سینما نمی شوند، چرا که در همه جای دنیا آن دسته از آثار سینمایی از روی آثار ادبی اقتباس می شوند که در مدیوم نوشتاری و نشر از تیراژهای بالا و گاه افسانه ای برخوردار بوده یا پاورقی های موفق چند دهه ای نشریات موفق بوده باشند و به اصطلاح مردمی یا پاپولار شده باشند، گاهی نیز منبع اقتباس خاطرات و زندگینامه آدمهای معرف است آنهم در صورتی که به تیراژهای بالا رسیده باشد، اما در ایران متاسفانه این وضعیت را نداریم، تنها در دهه 70 رمانی بدون حمایت های دولتی و تبلیغاتی سریع در سطح مردم از مسئولیت برخوردار شد و به تیراژهای بالا رسید که همان زمان چند تهیه کننده به دنبال تهیه رایت آن برای سینما رفتند، بگذریم از قضاوت و داوری از کیفیت آن اثر اما تنها موردی بوده که طی سالهای اخیراقبال بخش اقتصادی سینما را برای سرمایه گذاری یافت.
نویسنده «شمعی در باد» یادآور شد: اما اگر بخواهیم برگردیم به آثاری که چند دهه از آنها گذشته که طی زمان جا افتاده و به مرور مخاطبین خود را یافته اند و حالا نه به عنوان تیراژ بالای مقطعی بلکه به عنوان آثاری ماندگار که پس از چند دهه هنوز مخاطبین خود را از میان نسل های بعد دارند به آنها بپردازیم با مشکل دیگری مواجهیم و آن عوض شدن همه مختصات جغرافیایی و تاریخی زمان وقوع داستان پس از گذشت این چند دهه است و همه با مشکلات ساخت فیلمهای تاریخ معاصر از دگرگونی آرایش و بافت شهری تا مسئله ای مانند حجاب و... در ممیزی آگاهیم و اگر هم بخواهیم آن را به فضای کنونی بیاوریم بسیار سخت خواهد بود که روح داستان حفظ شود.
برنده جایزه ادبی سووران چاكرام از هند که به خاطر نزدیک کردن ادبیات و سینما برای فیلم «مارال»، خاطرنشان کرد: به نظرم بین سینما و ادبیات ایران یک انقطاع وجود دارد، نویسنده های مطرح از اینکه فیلم شخص دیگری منبع ارجاع نسل آینده برای اثر آنها باشد حراس دارند،چرا که به هر حال فیلم بیشتر از کتاب دیده می شود و در ایران هم وضعیت کتابخوانی اَسف بار است،پس از دیدن فیلم مخاطب خود را بی نیاز از خواندن کتاب خواهند دید و عملا فیلم اقتباس شده با همه تفاوت های که می تواند با منبع اقتباس خود داشته باشد، تابلو پیشانی آن اثر خواهد شد که این به مذاق نویسندگان مطرح خوش نمی آید.
نویسنده و کارگردان «بشارت به یک شهروند هزاره سوم» افزود:اگر به سنت داستان نویسی مان نگاه بیاندازیم، شاهد این هستیم که داستان نویسی ما تاریخ به شیوه مدرن تاریخ صدساله ای دارد، یعنی از مشروطیت به بعد و گنجینه نفیسی در این زمینه نداریم تنها می ماند حکایت های کهن که از آنها می توان همچنان برای عمق بخشیدن به محتوای داستان ها استفاده کرد.
نویسنده «رستگاری در 8:20» ادامه داد: اگر قرار باشد ما با اقتباس ادبی مشکلات سینمای ایران را رفع کنیم، این اتفاق نخواهد افتاد، مخاطب عام در کشوری که یک کتاب که ناشرش هم دولتی است وقتی به 100 هزار نسخه می رسد، برایش جشن می گیرند، در حالی که 100 هزار نسخه در جمعیت 70 میلیونی یعنی هیچ، به فرض اینکه کتابی در یک محفل ادبی جایزه ای را هم دریافت کرده باشد، این تعداد پایین چه تاثیری می خواهد روی مخاطب میلیونی سینما داشته باشد، در صورتی که در سایر کشورها به خصوص در داستان های بلند،کوتاه،پاورقی ها و کتاب خاطرات آمار قرائت بالا است، در ایران تنها نکته ای که می تواند از حیث اقتباس ادبی مفید باشد نگاه حکایات و روایات قدیمی برای عمق بخشیدن و ارتقای خط داستانی فیلمنامه هاست.
ارسال نظر